سریال داریوش یکی از آثار جدید نمایش خانگی است که به تازگی قسمت پایانی آن منتشر شد تا مجموعا در سیزده قسمت به انتها برسد.
سریال داریوش قبل از پخش با تبلیغات و حواشی بسیاری توجه عده زیاد و خوبی از مخاطبین را به خود جلب کرد. حضور افرادی نام آشنا از تهیه کننده گرفته تا کارگردان و لیست بازیگران و شباهت عوامل سریال با سریال پوست شیر به عنوان اثری محبوب در نمایش خانگی، باعث شد تا عده زیادی منتظر پخش سریال داریوش بوده و انتظار تماشای سریالی خوب را داشته باشند. سریال داریوش اما ابدا آنچه که تصور میشد، نبود. سریال بجز همان تبلیغات و هیاهوی پیش از پخش و تقریبا سه قسمت ابتدایی موفقیت خاصی نداشت و از قسمت چهارم به بعد رفته رفته در سراشیبی سقوط قرار گرفت که حتی پایانی بسیار ساده و بدون ریسک برای عامه مخاطبین نیز آن را نجات نداد.
شاید سریال داریوش به میزان ضعفی که داشت مورد خشم و غضب مخاطبین قرار نگرفت؛ بزرگترین دلیل این اتفاق وجود بازیهای استاندارد و قابل قبول در سریال بود. مخاطب در مواجه با بازیگران و تصویری که از آنان در جلوی دوربین میدید حس بدی نداشت و این بازیها باعث شدند تا داریوش به میزان لیاقتش نکوهش نشود. از طرف دیگر در میان بازیهای استاندارد، داریوش یک بازی بسیار خوب هم داشت که متعلق به محسن قصابیان در نقش کاراکتر بهرام است. بازی قصابیان و ساخته شدن کاراکتر بهرام از معدود نکات مثبت سریال داریوش است.
بزرگترین و اساسیترین مشکل سریال داریوش به فیلمنامه آن برمیگردد. فیلمنامه داریوش به شدت ضعیف، گیج و نامنسجم است. در بخشی از سریال طلاها اهمیت زیادی دارند، ناگهان در قسمت بعد طلاها هیچ اهمیتی ندارند، در قسمت پس از آن طلاها دوباره مهم میشوند. این گیج بودن فیلمنامه مخاطب را نیز گیج میکند و او را به این سوال وادار میکند که اصلا قصه سریال داریوش درباره چه بود؟ اگر بنا بود ما شاهد دوئلی بین دو کاراکتر داریوش و بهرام باشیم، سریال ابدا در ساخت این دوئل موفق نبوده چرا که این دو کاراکتر ابدا در یک سطح ساخته و پرداخته نشدند و بهرام بسیار از رقیب خود جلوتر است.
در بحث شخصیتپردازی فقط کاراکتر بهرام از میان تمام کاراکترهای مهم و نیمه مهم سریال ساخته میشود. سریال داریوش موفق است تا به معنای واقعی کلمه یک ضد قهرمان یا بدمن بسازد که حتی شخصیتی لایق یک اسپین آف است. شاید اسپین آف کاراکتر بهرام به مراتب بهتر از سریال داریوش باشد. از آن سمت شخصیتپردازی کاراکتر اصلی سریال یعنی داریوش بسیار نحیف و ضعیف است. داریوش تنها ترسو است و شخصیت او بیش از این نیز پیش نمیرود.
ترسو بودن داریوش در همان قسمت اول به مخاطب القا میشود اما روند ساخت کاراکتر او در همین نقطه تا انتهای سریال گیر میکند. در اولین مواجه با شخصیت داریوش و ترسو بودن او، انتظار میرفت که در طول سریال در فیلمنامه او رفته رفته با طی کردن سیری منطقی دچار تحول و تغییر شخصیتی شده و مسیر شخصیتپردازی او تکمیل شود. اما این اتفاق در سریال رخ نداده و داریوش ناگهان در قسمت پایانی جرئت پیدا میکند تا در برابر بهرام بایستد که البته سریال حتی به همین حرکت خود نیز پایبند نبوده و کمی جلوتر در سکانس بیابان، داریوش بازهم ترسیده و فرارکنان اسلحه خود را به سمتی پرت میکند که پلانی کودکانه و خندهدار است.
شخصیت داریوش ابدا پخته و کامل نشده و به شکلی مصنوعی و شعاری تغییر میکند. بنظر میرسد که سریال داریوش اگر شخصیت اصلی خود را بهرام فرض میکرد و همه چیز از زاویه دید او به عنوان کاراکتر منفی روایت میشد، احتمال موفقیت بسیار بیشتری داشت. کاراکتر داریوش به عنوان یک کاراکتر اصلی تا پایان سریال شخصیتی توسری خور، ترسو و بزدل است و دل بستن و همراهی با او سخت است. اگر سیر درستی برای شجاع شدن و تغییر داریوش در قصه وجود داشت چنین حسی به مخاطب القا نمیشد اما داریوش تا پایان همانگونه میماند و حتی در مقابل درخواست بهرام برای دخترش در نهایت پس از چند قلدر بازی توخالی سکوت میکند. (سکانسی که بنا بود تا حالتی کمدی به سریال اضافه کند، اما کمدی جای خودش را دارد و ابدا در آن لحظه مناسب نبود).
از طرف دیگر ارتباط بین کاراکترها نیز بسیار سست و کم جان است. تمامی روابط موجود در سریال بسیار سطحی بوده و در حد برچسب باقی میمانند. در حالی که در دو یا سه قسمت ابتدایی شاهد ارتباط داریوش با دختر، نوهاش و کاظم بودیم، اما از قسمت پنجم این ارتباطات تماما محو شده و این کاراکترها برخورد خاصی با یکدیگر نداشتند. در قسمتهای ابتدایی بنظر میرسید سریال میتواند ارتباط بسازد، اما هر چه جلوتر رفتیم مشخص شد سریال در این زمینه نیز بسیار ناتوان است.
تمام ارتباطها در سریال در حد اسم باقی میمانند. ما میدانیم که لیلا دختر داریوش است اما در سریال ابدا چیزی به اسم رابطه پدر دختری ساخته نمیشود. این موضوع در رابطه لیلا با سینا و رابطه عاشقانه او با وحید و همچنین ارتباط و علاقه بین ساقی و داریوش نیز صدق میکند تا باعث شود همه ربط و برخورد کاراکترها در حد یک ویترین باقی بمانند. اگر بنا بود تا کاراکتر کاظم در سریال تا این حد مهم باشد، به چه دلیلی به میزان زیادی از اثر محو شد و تقریبا در هفتاد درصد سریال حضور موثر و مهمی نداشت؟ این اتفاق باعث شد تا او کاراکتری خام باقی مانده و رفاقتش با داریوش نیز خام و سطحی باقی بماند تا در نهایت در قسمت پایانی و انتقام گیری او شاهد یک سانتیمانتال باشیم که در ادامه بیشتر درباره قسمت پایانی صحبت خواهیم کرد.
فاصله بین سانتیمانتال و به دام آثار هندی افتادن با یک اتفاق درست دراماتیک و پر از حس از یک تار مو باریکتر بوده و چند تفاوت در سریال میتواند هر کدام از این دو را رقم بزند. در سریال داریوش با توجه به اینکه تمام روابط سطحی و خام هستند در نتیجه پایان بیشتر به یک پایان سانتیمانتال شبیه است تا یک پایان دراماتیک. هنگامی که سریال شخصیت کاظم و رفاقت او با داریوش را با عمق مناسب نساخته است، در نتیجه آن لحظه فلش بک به کلاس رزمی کاظم و استفاده از آن فن توسط داریوش بر روی بهرام در قسمت آخر، بسیار لوس و بیمزه میشود.
از طرف دیگر پایان بندی سریال داریوش بسیار قابل پیشبینی و بدون هیچگونه حرکت اضافهای بود. پایانی که بسیار کم ریسک و بسیار شبیه به آثار تلویزیونی صدا و سیما بود. این در حالی است که قطعا انتظار میرود اثری در نمایش خانگی حداقل یک لول از آثار صدا و سیما فراتر باشد. پایان سریال داریوش هیچگونه تعلیق و هیجانی نداشت و تا انتها و آخرین لحظه همه چیز در آن روشن بود. در واقع ما تمام آنچه که از قبل میدانستیم را فقط تماشا کردیم. هنگامی که کاراکتر سیفی اسلحه را به دست میگیرد، کاملا مشخص است که قصد کشتن چه کسی را دارد و ابدا حسی از استرس و نگرانی در مخاطب ساخته نمیشود.
در بحث پایان بندی کاراکترها نیز سریال داریوش وضعیت جالبی ندارد. کاراکتری مثل مرتضی کاملا در سریال فراموش شد و اگر از ترکیه به ایران نمیاد نیز با کمی تغییرات، فرقی در سریال ایجاد نمیشد. کاراکتری مثل رامین نیز انتظار میرفت تا پایان بندی نتیجه بهتری داشته باشد اما تصویر نهایی که از میبینیم، تماشای او در حال خرید سیگار است. سهراب نیز در بین کاراکترها همین وضعیت را دارد؛ او و رامین کاملا در سریال ناقص رها شده و کمبود یک اتفاق یا اقدام مهم در شخصیتپردازی این دو به شدت احساس میشود.
در پایان باید گفت که سریال داریوش اثری در سطح بسیار معمولی برای پخش از تلویزیون و آن هم به صورت هر شب بود و این فیلمنامه بدون پرداخت و بدون مایه ابدا مناسب نمایش خانگی و سیزده قسمت نبود. شاید سریال داریوش با تعداد قسمت کمتر و ریتمی سریعتر میتوانست موفقتر باشد اما اکنون تبدیل به سریالی شده است که حتی در بحث سرگرمکننده بودن نیز چندان موفق نیست و حداقل دو سوم میانی سریال حوصله سربر و بلا استفاده مانده است. شخصیتها و ارتباط بین آنها به شدت یک خطی و لاغر است و به طور خلاصه در کارگردانی نیز استفاده بیش از حد از نماهای بسته و لنز تله بدون هیچگونه دلیلی از ایرادات مهم این اثر میباشد. داریوش یک سریال ضعیف دیگر در نمایش خانگی است که تنها بازیهای خوب و یک ضد قهرمان درست و حسابی دارد.