بعد از پایان جنگ جهانی دوم و برپایی امپراتوری بلوک شرق، در اروپای شرقی سینمایی زیر یوغ دیکتاتوری شوروی رشد کرد.
سینمایی به شدت انسانی، سنگین و فرمدار که تا دهه نود جزو برترین سینمایهای جهان بود. سینمای بلوک شرق در محوریت روسیه و لهستان بود. یعنی اگر آثار این دو کشور در این دو دوره را بررسی کنیم، به یک سینمای واحد خواهیم رسید. سینمایی که در آن افرادی همچون کریشتوف کیشلوفسکی و آندری تارکوفسکی فیلم میساختند. اما سوال و هدف امروز ما از نقد فیلم Forgotten Love این است، آیا سینمای بلوک شرق یا بهتر بگویم سینمای لهستان همچنان درخشان است؟ آیا هنوز لهستان میتواند فیلم خوب بسازد؟
سال ۲۰۲۲ آخرین باری بود که فیلمی از سینمای لهستان به کارگردانی یژی اسکولیموفسکی نامزد دریافت جایزه اسکار شده بود. در ۲۰۱۹ نیز فیلم بدن مسیح در یک قدمی دریافت جایزه بود. اما هیچکدام از این فیلمها محصول سینمای فرمدار و چارچوبدار لهستان نبودند. یعنی آثار شاید خوب باشند اما ربطی به فرم ملی لهستان نداشتند. به نظر من فیلم Forgotten Love این امکان را دارد که از سوی سینمای لهستان به اسکار فرستاده شود اما همچون دیگر آثاری که نام بردم، اصلا محصول سینمای لهستان نیست. محصول آن سینمای سرد، سنگین و جنگ زده که مفاهیم انسانی در آن جولان میدادند. Forgotten Love اگر مسئلهای انسانی مطرح میکند، نمیتواند آن را به فرم برساند. عقیم است. در همهچیز عقیم است. نمیتواند هیچ مفهومی را بسازد. صرفا همهچیز قید و صفت بدون فعلیت است. عشق، نفرت و دوستی در این فیلم چیزی جز صفت بدون فعلیت نیستند. فیلم ادعا دارد که فلان کاراکتر عاشق است، من باید این عشق را ببینم. باید حسش کنم. باید دوری و جدایی و نفرت را بفهمم نه اینکه بشنوم. اینکه با یک صفت بشود سر و ته قضیه را هم آورد، اصلا سینما نیست. هنری هم نیست.
بگذارید داستان را بند بند پیش ببریم. صفحه روشن میشود. آغاز فیلم با کلوزآپهای وحشتناک است. هنوز نه چیزی مشخص شده و نه فضایی وجود دارد، اما کارگردان کلوزآپ میکند؛ کلوزآپ به کاراکترهایی که نمیشناسیم! البته بگویم که صحنه روی فیلمنامه شیرین است. دختری عروسکش را آورده تا پدرش برای آن قلب بدوزد. اما در اجرای این متن، کلوزآپ به حس آن صدمه زده است. استفاده از کلوزآپ خیلی سواد و دقت میخواهد. کلوزآپ واکاوی ذهن شخصیت است، نمیشود همچون نقل و نبات از آن استفاده کرده و در بیست دقیقه، هجده دقیقه را کلوزآپ گرفت. البته این کلوزآپ در یک جا خوب است. دکتر به همراه دوستش در خیابان قدم میزند. کالسکهای آمده و پسر بچه روزنامه فروش را زیر میگیرد. دکتر سریع او را معاینه کرده و برای عمل او را به کلینیکی میبرد که در آن کار میکند. در سکانس عمل، کلوزآپها به دکتر خوب است. چهره نگران و درعین حال مسئولیت پذیر او به دنبال حل مشکل است.
بعد از عمل و حداقل بیست دقیقه بعدی به نوعی در راستای هویت دادن به شخصیت دکتر است. فیلمساز در یک صحنه او را ریش قرمز کوروساوا میکند. دکتر به محلههای فقیر نشین میرود تا پسربچه را به مطب برگرداند. با خرافات و محدودیتها مبارزه میکند تا کار درست انجام شود. این دقیقا فرم آکیرا کوروساوای بزرگ در ریش قرمز است. اما تفاوت در این است که ریش قرمز تا آخر ریش قرمز میماند اما دوست لهستانی ما در فیلم Forgotten Love ریش قرمز را تنها برای چند دقیقه نیاز دارد!
نقطه عطف اول در فیلمنامه Forgotten Love زمانی اتفاق میافتد که همسر دکتر به همراه دختر کوچکشان فرار میکند. دکتر درمانده به این سو آن سو رفته و درنهایت در یک خفتگیری و بعد از وارد شدنِ ضربه به سر، حافظهاش را از دست میدهد. در این میان دوست او که از ابتدای فیلم با ماست، میتوانست دکتر را نجات دهد، اما چنین نمیکند.
خب در اینجا و در این نقطه عطف مهم در نیم پرده اول، دو موضوع حائز اهمیت است. اولی عشق و دومی حسادت و یا شاید نفرت! عشق از جایی مهم است که همسر دکتر او را رها میکند. سوال اصلی در این است که چرا؟ چرا از دستش فرار کرده؟ چون کس دیگری را دوست داشت؟ از اول چرا با او نبوده؟ چرا دکتر را دوست ندارد؟ چرا دختر را با خود میبرد؟ مگر این نوعی جرم نیست؟ میبینید؟ میشود هزاران چرا پرسیده و هیچ جوابی نگرفت. چون همانطور که نوشتم این فیلم قید و صفت بدون فعلیت است! هیچ چیزی ساخته نمیشود. هیچ رابطهای از دکتر و همسرش برای من مخاطب ساخته نشده است، خب پس چرا باید برای من مهم باشد که او رفته؟
از طرف دیگر مسئله نفرت و حسادت میان دو جراح دوست مطرح است. چرا دوستِ دکتر به وی حسادت کرده و با نفرت خواستار حذف او میشود؟ چرا چنین خصمانه؟ دلیل این همه نفرت که در نگاه بازیگر مشخص است، چیست؟ چون هیچ رابطهای میان دکتر و دوستش ساخته نشده، این رابطه نیز روی هواست. این موضوع هم فعلیت ندارد! صرفا همهچیز در عناصر داستان فدا میشوند تا داستان پیش برود، بدون اینکه به آن عناصر به خوبی پرداخته شود.
آغاز نیم پرده دوم داستان Forgotten Love خیلی بد است. فیلم با یک فلش فوروارد ۱۵ ساله شروع شده و اینبار کاراکتر اصلی دخترِ همان دکتری میشود که ضربه به سرش خورد. اما خود دکتر هم حضور دارد. البته با این بهانه که چیزی یادش نمیآید و نمیداند که دارد کجا میرود. در کل فیلم هم این موضوع هی تکرار میشود. مسئله من در خود این فلش فوروارد است. فلش فوروارد شوخی نیست، نشان ندادنِ بخشی از زندگی است. بخش مهمی از اتفاقات داستان. بخش مهمی از نحوه پیشبرد داستان. حال اینکه استفاده از فلش فوروارد در این بخش از داستان اشتباه است، مشکل رمانی است که فیلم از آن اقتباس شده، اما میشد این ۱۵ سال را ساخت. ردپای رنج این ۱۵ سال کاملا قابل اجراست. اما فیلم چنان این ۱۵ سال را رد میکند که گویی اصلا مهم نیست. برای من مخاطب که دوست دارم در دنیای کاراکترها سهیم شوم، خیلی مهم است که بدانم در این ۱۵ سال دکتر چهها کرده؟ آیا در این مدت هم طبابت کرده؟ عاشق شده؟ چگونه سر از این مکان درآورده؟ اصلا وقتی به سرش ضربه خورد، چه شد؟ دوست حسودش او را به این مکان آورد؟ هیچ یک از این موارد مشخص نیست. گویی دو داستان کاملا متفاوت به هم وصل شدهاند. دو داستانی که هر کدام برای خودش قصههای فرعی دارد. دکترِ فراموشی گرفته، عاشق یک زن روستایی میشود. دخترِ او هم عاشق یک لرد فرانسوی. اما همه این عشقها و دوستیها همان صفتهای بدون فعلیت است. فیلم شعار میدهد، شیپور میزند که مارسیا عاشق لرد فرانسوی شده و میان این دو یک عشق بزرگ است. اما کو؟ کو این عشق؟ چرا من چیزی نمیبینیم؟ صرفا یک ملاقات خیلی عامِ ادبیاتی و داستانی در کافه، پسر پولدار، دختر فقیر و یک عشق بزرگ.
اصلا خبری از عشق نیست. فیلم با استفاده از کلیشههای مرسوم این دو را به هم سنجاق کرده است.
عشق خود پدر هم ساخته نشده است. حال شاید بشود کمی کاراکتر زن روستایی را باور کرد. اما درباره دکتر این سوال مطرح است که در این جستجوی ۱۵ ساله چرا عاشق نشده و نماند؟ چرا آمد و آمد و دقیقا در جایی عاشق شد و ماند که دخترش هم آنجاست؟ در تاکیده چندباره اعلام میکنم که هیچ یک از کاراکترهای فیلم ساخته نشده و عملا خبری از رابطه نیست. همهچیز خیلی زورکی به اثر سنجاق شده است تا با کمی سانتیمانتال بازی بشود از مخاطب اخاذی احساسی کرد.
سینما چیزی جز قصه نیست. قصهای که ابژکتیوه شده و باید تصویر همگام با متن داشته باشد. من نوشتم که متن ایراد دارد. خیلی هم ایراد دارد. قصه عملا روی هواست و نمیشود تعلیق و همذاتپنداری را حس کرد. اما از آنجایی که سینما هنر تصویر و تکنیک هم هست، مجبوریم به تکنیک فیلم Forgotten Love هم نظر کنیم. در همان ابتدا نوشتم که ایراد اصلی تکنیک کلوزآپ بیش از حد و اضافی است. فیلمساز یعنی Michal Gazda که اطلاعات زیادی هم از او در دست نیست، اصلا نمیداند کلوزآپ یعنی چه. یعنی فرم آن را بلد نیست. توضیح دادم که کلوزآپ واکاوی ذهن کاراکتر است، نمیشود الکی کلوزآپ کرد و سپس ذهن کاراکتر را واکاوی نکرد.
در دیگر بحثهای تکنیک میشود به گروه بازیگری اشاره کرد. بازیگران خوب هستند اما از آنجایی که متن مشکل دارد، اجراها با هم در تناقض است. دختر جوان که به نوعی کاراکتر اصلی است، در نصف فیلم ادای دختر مستقل و حتی فمنیست را ایفا میکند. از لرد خوشش نمیآید و حتی بر علیه طبقه بورژوازی او طغیان میکند. اما در حدود ۱۰ دقیقه بعد، دختر عاشق لرد میشود و آغاز صحنههای سانتیمانتال. بازیگری هم که این نقش را ایفا میکند میان تناقض شخصیتها، بازیاش حیف میشود.
کاراکتر دکتر نیز همین است. ادعا میکند که هیچ چیز را به یاد ندارد و نمیداند که به کجا میرود. اما در چشمان او، در بازی بازیگر هیچ نشانی از پریشانی و در به دری نیست. او خیلی آرام زندگی میکند و عاشق میشود. طبابت او هم نشان نمیدهد که فراموشی دارد. خیلی آرام و مسلط در طویله جراحی میکند! البته بازیگر نقش دکتر خوب است. بازیگری بلد است اما اسیر متن شده و آنقدری استاد نیست که بتواند حتی متن بد را هم خوب بازی کند.
آخرین مسئله در بحث تکنیک، فضاسازی و دوربین است. فضای شهری و روستایی فیلم Forgotten Love به خوبی ساخته شده است. روستا فرم دارد. شهر هم در همان ابتدا در ترکیب با آن لباسهای زیبا کمی به خود فرم گرفته بود. دوربین هم در نوع خود خوب است. به جز آن کلوزآپها در بقیه موارد چیز قابل قبولی است. تنها ایراد در بحث مونتاژ این تصاویر، موسیقی متنی است که هم زیاد است و هم بیش از حد احساسی در صحنههایی که هیچ نیازی به آن نیست. صدای موسیقی بعضی وقتها به قدری زیاد است که به فرم تصویر صدمه زده و توجهها را از آن میگیرد.
در پایان چنین میشود گفت که فیلم Forgotten Love قید و صفت بدون فعلیت است. هیچ عنصری از فیلم به فرم نرسیده و همهچیز روی هواست. نه عشق باورپذیر است و نه جدایی و فراموشی. مفاهیم فیلم خیلی دکوراتیو به اثر سنجاق شدهاند و عملا خبری از تعلیق نیست. در بحث تکنیک و غیره هم نوشتم که فیلم چنگی به دل نمیزند و شاید بتواند نمره قبولی بگیرد، همین. همچنین مهم است که در یک دید پدیدارشناسانه فیلم Forgotten Love را از مدیوم سینمای لهستان و بلوک شرق ببینیم و پی ببریم که فیلم حتی لهستانی هم نیست.
امتیاز نویسنده به فیلم: ۳ از ۱۰