اکثر اوقات زمانی که یک مجموعه فیلم براساس یک مجموعه کتاب باشد، دارای دیالوگهای عمیق، قوی و به یادماندنی است و سری فیلمهای The Hunger Games نیز از این قاعده مستثنی نیست.
سوزان کالینز، نویسندهی سری کتابهای The Hunger Games، قبلا به عنوان فیلمنامهنویس تلویزیونی مشغول بود و با دیالوگگوییهای سینمایی آشنایی دارد؛ به همین خاطر احتمالا مجموعه کتابهای او شامل دیالوگها و نقلقولهای قوی و عمیق است.
جدای از این که چرا برخی از دیالوگهای این سری به یادماندنی هستند، بعضی از دیالوگهای این فیلم مخاطب را به فکر وا میدارد و میتوان تا مدتی دربارهی آنها تامل کرد و یا حتی با آن همذاتپنداری کرد. داستان سری فیلمهای The Hunger Games به خوبی به مسائلی همچون طبیعت انسان، سیاست، حدود خشونت انسان و تاثیر رسانه بر واقعیات میپردازد. در ادامه، با بهترین دیالوگهای سری فیلمهای The Hunger Games آشنا میشویم که معنای عمیقتری از آن چیزی که هستند را با خود به همراه دارد.
۱۵- «اگر قراره بمیرم، میخوام هنوز خودم باشم.» – پیتا مِلارک در فیلم The Hunger Games
در حالی که کتنیس پرچمدار انقلاب در فیلم The Hunger Games است، پیتا به خودش و دیگران یادآوری میکند که به ریشههایشان پایبند باشند. او شخصیتی با ملاحظه است و متوجهی خطرات میباشد، اما در عین حال دوست ندارد که کنترل خودش را در راه انقلاب از دست بدهد.
این دیالوگ نیز پیشبینیکننده سرنوشت شوم پیتا است، زیرا زمانی فرا میرسد که او توسط کاپیتول علیه همه کسانی که دوستشان دارد، قرار میگیرد. با این حال، او بازمیگردد و در کنار کتنیس میجنگد. پیتا با وجود همه چیز، توانست به ارزشهای خود پایبند بماند و از هر چیزی که کاپیتول او را مجبور به انجام آن کرده بود، بیزار بود.
۱۴- «کمی امید موثر است، امید زیاد خطرناک است.» – رئیس اسنو در فیلم The Hunger Games
رئیس اسنو شخصیتی مرموزی میباشد و این دیالوگ او نشان میدهد که او تا چه حد از اتفاقات پانم و نقش او در آن مطلع است. اسنو سیاستمداری ذاتی است و میداند که چگونه اوضاع را در کنترل خودش نگه دارد. در صحبتش با سِنِکا، او میگوید که چگونه از مردم سوءاستفاده میکرد.
اسنو به مردم توهمی از امید میداد که او را تهدید نمیکرد. البته زمانی که کتنیس در مقابل ظلم او ایستادگی میکند، امیدها افزایش پیدا میکند و این بار، این امید برای او خطرناک بود. رئیس اسنو شروری بیرحمی بود که عطش او برای قدرت تمامی نداشت و میدانست که چگونه مردم را با امیال خودشان کنترل کند.
۱۳- «آدمهای احمق خطرناکند.» – کتنیس اوردین در The Hunger Games
در اولین کتاب از این مجموعه، کتنیس این جمله را بعد از اینکه یکی از پیشکشها بهطور ناخواسته آتشی روشن میکند که توجه دیگران را به محل آنها جلب میکند، میگوید. با وجود اینکه آن پیشکش حتی نمیداند کتنیس در میان درختان حضور دارد، با این عمل کوتهبینانهاش، هم زندگی کتنیس و هم زندگی خودش را به خطر میاندازد. کتنیس اشتباه نمیگوید؛ در The Hunger Games، اشتباهات احمقانه همیشه منجر به مرگ میشوند.
شاید این حرف کتنیس کمی بدبینانه باشد، اما از آنجایی که آنها قصد دارند زنده بمانند، حق دارد که بابت این اشتباه احمقانه عصبانی شود. متاسفانه این اشتباه باعث شد که آن پیشکش جان خود را از دست بدهد، اما کتنیس از آنجایی که با تجربه بود، جان سالم به در برد.
۱۲- «امید، تنها چیزیست که از ترس قویتره.» – رئیس اسنو در فیلم The Hunger Games
در یکی از دیالوگهای فیلم، رئیس اسنو این جمله بهیادماندنی را در گفتگویی با سنکا کرین، رئیس بازیسازان، بیان میکند. او توضیح میدهد که کاپیتول تنها با اعمال نیروی ترس بر مناطق تسلط ندارد؛ بلکه آنها را از طریق امید نیز کنترل میکند. بازیها بهگونهای طراحی شدهاند که این امید را به شکلی ایمن هدایت کنند، تا مبادا مناطق به شرایط اسفناک زندگیشان تحت حکومت کاپیتول معترض شوند. با این حال، اگر مناطق بیش از حد امید داشته باشند، این میتواند خطری جدی برای کاپیتول باشد.
این دیالوگ بخشی از بینش و ذهنیت اسنو را نشان میدهد. او استاد فریبکاری است و در حالی که این ایده ممکن است خوشبینانه به نظر برسد، اما اسنو آن را به نفع خودش بازگو میکند. تمام دغدغه او حفظ قدرت سیاسیاش است و او دقیقاً میداند که بازیها چه نقش مهمی برای او دارند. این موضوع او را به یکی از بهترین شرورهای داستان تبدیل میکند.
۱۱- «باشد که هدفت همچون قلبت پاک باشد.» – آلما کوین در فیلم Mockingjay – Part 2
در پایان شوکهکنندهی فیلم Mockingjay – Part 2، رئیس جدید پان، آلما کوین سخنرانی پرشوری ارائه میدهد. وقتی کتنیس برای اعدام رئیس اسنو فراخوانده میشود؛ کوین از او میخواهد تا از دل پاکش پیروی و تیری راستین به سمت اسنو رها کند. در روزهای منتهی به این رویداد، کتنیس فهمیده بود که کوین به همان اندازه که اسنو فاسد بود، او نیز فاسد است و حتی حاضر است برای رسیدن به قدرت دست به هر کاری بزند، حتی کشتن افراد بیگناه.
کوین قصد داشت بازیها را ادامه دهد، اما این بار با استفاده از کودکان کاپیتول. سخنرانی او قبل از اعدام اسنو فریبکارانه و ساختگی بود، سخنان او گفته شد تا نقشههای او را در پوششی از درستکاری بپوشانند. با گفتن این دیالوگ، برخلاف انتظار همه، کتنیس تیر خود را به سمت کوین رها میکند و او را میکشد، پیش از آنکه یک رژیم سرکوبگر دیگر بتواند قدرت بگیرد.
۱۰- «یادت باشه دشمن واقعیت کیه.» – هیمیچ آبرناتی در فیلم Catching Fire
درست است که هیمیچ اغلب اوقات مست بود، اما با اینحال به عنوان مربی کتنیس و پیتا فردی عاقل محسوب میشود. اعتیاد هیمیچ به الکل ریشه در اتفاقاتی دارد در بازیهای گرسنگی تجربه میکند، این واقعیت که هر سال باید شاهد مرگ دو جوان از منطقه خود باشد، برای او ناخوشایند است. هایمیچ به کتنیس و پیتا یادآوری میکند که دشمن واقعی، کاپیتول است. او به خوبی میداند که برنده شدن در بازیها در حقیقت نوع دیگری از مجازات است.
با یادآوری به کاتنیس و پیتا درباره اینکه دشمن واقعی چه کسی است، هایمیچ به طور غیرمستقیم آنها اطلاع میدهد که یک نقشهی وسیعتر در حال انجام است، نقشهای که منجر به ایجاد اتحادهایی میشود که جانشان را نجات میدهد.
۹- «اگر ما بسوزیم، شما هم با ما خواهید سوخت.» – کتنیس اوردین در فیلم Mockingjay – Part 1
پس از بمباران بیمارستان منطقهی هشت، کتنیس در سخنرانیای اعلام میکند که چرا مناطق باید با اتحاد هم علیه استبداد کاپیتول مبارزه کنند. او سخنرانیاش را با این دیالوگ و پیامی به رئیس اسنو به پایان میرساند. مناطق دیگر ترجیح میدهند به جای دست روی دست گذاشتن، تا پای مرگ بجنگند.
این ایده کاملا مخالف چیزی است که اسنو سعی میکند به مردم بگنجاند، این که مناطق بدون کاپیتول زنده نخواهند ماند. دیالوگ کتنیس که توسط کل پانم شنیده شده، این حرف مستقیما خطاب به اسنو گفته شده و درگیری آنها را به یک مسئله بسیار شخصی تبدیل میکند. حالا دیگر امیدهای زیادی بیدار شده که شاید اسنو نتواند آن را مهار کند.
۸- «چیزهایی را که بتوانید از من بگیرید، هرگز ارزش نگهداشتن رو نداشتند.» – لوسی گری بِیرد در فیلم The Ballad of Songbirds and Snakes
لوسی گری بیرد پس از اینکه از سوی شهردار بهخاطر تحقیر دخترش سیلی میخورد، خانوادهاش آوازی میخوانند تا او شجاعتش را بدست بیاورد. سپس خود او این آواز را ادامه میدهد تا معنای عمیق آن را منتقل و مردم کاپیتول را با روحیهی سرکش خود غافلگیر کند.
با وجود شخصیت جذابش، لوسی گری در این لحظه چهرهی واقعی خود را نشان میدهد. او شاید نتواند کار زیادی درباره شرایطش انجام دهد، اما به کاپیتول اجازه نمیدهد تا او را خرد کند. این موضوع همچنین یادآور نگرش پیتا در فیلم نخست است؛ حتی اگر آنها بازی را ادامه دهند، هم لوسی گری و هم پیتا تمام تلاششان را میکنند تا انسانیت خود را در طول بازیها حفظ کنند.
۷- «چهرهی کسی که آخرین امیدت هست رو فراموش نمیکنی.» – کتنیس اوردین در فیلم The Hunger Games
کتنیس با آووکسی (Avox) روبرو میشود که در جنگل در حال فرار از نیروهای کاپیتول است. آووکس مجرمی است که کاپیتول آنها را به قطع زبانشان محکوم کرده است. دختر آووکس کتنیس را میبیند اما کتنیس به او کمکی نمیکند.
این دیالوگ نشان میدهد که کتنیس پر از احساس گناه است به خاطر اینکه به آن دختر کمک نکرده است. کتنیس میداند که آن دختر باید چه احساسی داشته باشد، زیرا او هم پیتا را بهعنوان آخرین امیدش میبیند. حتی اگر آنها تا زمان بازیها دوباره با هم تعامل نکرده بوند، کتنیس هرگز پسری که با او کمک کرده بود را فراموش نخواهد کرد. اینکه او احساس بدی نسبت به عدم کمک به دختر آوکس دارد، ویژگیهای شخصیت کتنیس را نشان میدهد و اینکه چرا او در نهایت تبدیل به نیرویی برای تغییر میشود.
۶- «برف روی قله فرود میآد.» – کوریولانوس اسنو در فیلم The Ballad of Songbirds and Snakes
فیلم The Ballad of Songbirds and Snakes با شعار خاندان اسنو آغاز و به پایان میرسد: برف روی قله فرود میآد. زمانی که کوریو و تیگریس این حرف را به معنای آمدن روزهای بهتر در آینده به یکدیگر میزنند، معنای آن برای کوریو در طول فیلم تغییر میکند. پس از اینکه کوریولانوس کاسکا هایباتم مسموم میکند، این شعار را تکرار میکند و کاملا تبدیل به یک شرور میشود.
این دیالوگ به خوبی قوس شخصیتی اسنو و تبدیل شدن او به یک شرور را نشان میدهد. تبدیل شدن او از فردی ضعیف به دیکتاتوری بیرحم، تماشایی است. این شعار برای او به عنوان فردی جوان، قولی به افراد بالارتبه است و به عنوان یک فرد مستبد، تهدیدی برای زیر دستانش میباشد.
۵- «هیچکس هیچوقت در بازیها برنده نمیشه.» – هیمیچ ابرناتی در فیلم Catching Fire
کتنیس در این فیلم مجبور میشود دوباره به بازیهای گرسنگی برگردد. زمانی که او با هیمیچ صحبت میکند، میگوید که هیچ فرد شایستهای هرگز در بازیها پیروز نمیشود و هیمیچ این دیالوگ را به او میگوید. در عوض او میگوید که بازماندگان، برندگان حقیقی هستند.
این دیالوگ به خوبی پیام اصلی The Hunger Games را منتقل میکند. هیمیچ بیشتر از کنتیس پیروز بوده و میداند که این پیروزی پوچ است، زیرا برندگان همواره توسط چیزهایی که دیدهاند یا انجام دادهاند، آزار میبینند. در نهایت، همه آنها هنوز قربانیان بیرحمیهای کاپیتول هستند.
۴- «باشد که شانس یارتان باشد.» – در فیلمها تکرار میشود
یکی از به یادماندنیترین و مورد استفادهترین دیالوگهای این سری فیلم، این دیالوگ است. در جهان این فیلم مرسوم است که برای پیشکشها با گفتن این جمله، آرزوی موفقیت بکنند. کتنیس در ابتدای سری اول این مجموعه به طعنه این جمله را میگوید، مدتی قبل از آن که افی تریکت این دیالوگ را بدون ذرهای از طعنه بگوید.
این جمله سرد و عاری از احساس میباشد، درواقع سرپوشی توهمآمیز بر سرنوشت شوم و غیرانسانی پیشکشها و برندگان در این بازی است. کاپیتول اصلا اهمیت نمیدهد که شانس با آنها یار باشد یا خیر، با گفتن این حرفها تنها احساس بهتری نسبت به خود دارند.
۳- «چیزی که بیشتر از همه دوستش داری، نابودت میکنه.» – کوریولانوس اسنو در فیلم Mockingjay – Part 1
زمانی که نیروهای منطقهی ۱۳ تلاش میکنند تا پیتا و دیگر برندگان را از کاپیتول نجات دهند، کتنیس با اسنو صحبت میکند تا حواسش را پرت کند. در میان مکالمهشان، اسنو این دیالوگ را میگوید. این دیالوگ به خوبی روشهای شیطانی و طرز فکر اسنو را به تصویر میکشد. شیوه اصلی او این است که از عزیزان مردم علیه خودشان استفاده کند. برای مثال برای استفاده از کنتیس، خانوادهی او را تهدید به مرگ کرد.
این دیالوگ در فیلم The Ballad of Songbirds and Snakes نیز گفته میشود، این جمله بهخوبی تجربیات او بهعنوان یک مرد جوان را منعکس میکند؛ در ابتدا خانوادهاش توسط کاپیتول بیخانمان میشود و سپس لوسی گری پس از فهمیدن چهرهی واقعی او، ترکش میکند.
۲- «بازیهای بدتری برای بازی کردن وجود دارند.» – کنتیس اوردین در فیلم Mockingjay – Part 2
فیلم Mockingjay – Part 2 با برگشتن کنتیس و پیتا به باقیماندهی منطقهی دوازه به پایان میرسد؛ جایی که آنها باقی عمرشان را در تبعیدی مسالمآمیز خواهند گذراند. در لحظات پایانی فیلم، کتنیس کلمات امیدوارکنندهای را برای کودک خود زمزمه می کند و به او اطمینان می دهد که همه چیز درست خواهد شد.
این سکانس کوتاه در انتهای فیلم، نوری از امید را به داستانی تاریک وارد میکند. به نظر میرسد که فرزندان کتنیس و پیتا زندگی راحتتری به نسبت والدینشان خواهند داشت، چیزی که برای آن جنگیدند. به خاطر اقدامات او، فرزندش در حکومتی بهرت و انسانیتر رشد خواهد کرد، جایی که گروگانها یکدیگر را برای تفریح جمعی نمیکشند و نوعی دموکراسی برقرار است.
۱- «من بیشتر از یک تیکهی بیارزش در بازی آنها هستم.» – پیتا مِلارک در فیلم The Hunger Games
شب قبل از بازی اول، پیتا از ترسهایش دربارهی حفظ انسانیت خود در بازی به کتنیس گفت. زمانی که او برای زندهماندن مبارزه میکند، همچنان آدم خوبی است و نمیخواهد که کاپیتول این را از او بگیرد، اما میداند که او انتخابهای زیادی هم ندارد. این دیالوگ عمق شخصیت پیتا را نشان میدهد.
این لحظه همچنین کتنیس را ترغیب میکند تا روشهای خود را برای شورش در بازیها پیدا کند. آنها به این شجاعت میرسند که در پایان بازی اول علیه کاپیتول ایستادگی کنند، به حدی که حاضرند به صورت دسته جمعی خودکشی کنند اما کسی از بین آنها قربانی نشود. این نافرمانی، درنهایت اولین قدم برای یک انقلاب تمامعیار خواهد بود.
منبع: CBR