فیلم Daddio از آن دسته فیلمهای تک لوکیشن است که تنها با ۲ بازیگر کار خود را پیش میبرد.
کریستی هال در اولین تجربه کارگردانی سینمایی خود، شان پن و داکوتا جانسون را در اختیار گرفته تا در قالب چنین فیلمی، در ۱۰۰ دقیقه نام خود را مطرح کند.
سهخطی: زنی در فرودگاه نیویورک سوار تاکسی می شود و به تدریج از تصمیمات ناخوشایند خود که منجر به رابطه با مردی متاهل شده به راننده می گوید. راننده نیز بیشتر و بیشتر از زندگی خود پرده برمیدارد.
پیش از پرداختن به بررسی این فیلم، باید این هشدار را بدهم که تماشای این فیلم به هیچ وجه به افراد زیر ۱۸ سال توصیه نمیشود. محوریت گفتگوها درباره زن و مرد است و موضوعاتی که مطرح میشود در رده سنّی بزرگسال قرار میگیرد.
برای بسیاری، شاید در نگاه اول عجیب به نظر برسد که فیلمی طولانیتر از یک ساعت و نیم فقط در یک فضای بسته (آن هم تاکسی) و تنها با ۲ بازیگر ساخته شود. اما جدا از فیلمهایی که در این سبک ساخته شدهاند؛ باید گفت که در چنین شرایطی که شاید خیلیها فکر کنند فیلم به شدت حوصله سربر خواهد بود؛ باید بگویم که یکی از سرگرمکنندهترین، جذابترین، متفاوتترین و احتمالا بهترین فیلمهای سال را شاهد هستیم. شاید تعریف من خیلی پر آب و تاب به نظر بیاید اما صادقانه باید پذیرفت که بیش از نیمی از سال ۲۰۲۴ گذشته و شاهد سال بدی برای سینما بودیم! در بین تلی از فیلمهای یک بار مصرف و حوصله سربر و بی مفهوم، Daddio اتفاق خوبی محسوب میشود.
کریستی هال در اولین تجربه کارگردانی خود عملکرد قابل توجهی داشته است. بازی گرفتن از ۲ ستاره سینما، داکوتا جانسون (که بی شک ستاره است) و شان پن (که پیش از این موفق به کسب جایزه اسکار هم شده و نیازی به تعریف ندارد) در یک لوکیشن تاکسی کار سختی است. علاوه بر این، هال میدانسته که مخاطب دنیای مدرن امروز که سعی دارد هر کاری را در یک زمان کوتاه و با ضرباهنگی بالا به اتمام برساند؛ خیلی سخت به تماشای چنین فیلمی مینشیند. اما هال به خوبی تمام ارکان سینما را جوری کنار هم چیده است که نتیجه کار فراتر از حد انتظار است. با این تفاسیر آینده خوبی را میتوان برای کریستی هال در سینما متصور بود.
اما جزئیتر به فیلم Daddio میپردازم. در نمای ابتدایی دوربین به صورت محو مسافرانی که از فرودگاه (JFK) خارج میشوند را نمایش میدهد. در این بین روی یک دختر جوان (داکوتا جانسون) فوکوس میکند و با او حرکت میکند. دختر تقاضای تاکسی میکند و سوار میشود. از این جا به بعد فیلم تماما (به جز سکانس پایانی) در فضای داخلی تاکسی رقم میخورد. (حدود ۹۰ دقیقه) نکتهای حائز اهمیت این است که حتی تا پایان فیلم، این دختر نامش فاش نمیشود و در نهایت نام او را نمیفهمیم. بنابراین با توجه به این نکته و همچنین پلان ابتدایی فیلم، میتوانیم نتیجهگیری کنیم که این دختر -به شکلی سینمایی- نماینده دختران/زنان معرفی میشود.
در چنین اثر تک لوکیشنی، واضحا شخصیت پردازی و دیالوگنویسیِ فیلمنامه (یکی از) مهمترین ارکان محسوب میشود. اگر شخصیت پردازی این کاراکترها به شکلی دقیق رقم نخورد و دیالوگهای رد و بدل شده میان این دو نفر کمی شعاری یا بیهوده به نظر برسند؛ مخاطب بی شک فیلم را پس میزند. اما در اینجا به بهترین شکل ممکن کاراکترها و دیالوگها بیننده را درگیر میکنند. در همان ابتدا، شیمی بین شان پن و داکوتا جانسون به شکل فوقالعادهای شکل میگیرد. راننده تاکسی (شان پن) درباره موبایل و دوری انسانها از یکدیگر حرف میزند و از شیوه پرداخت الکترونیکی پول انتقاد میکند – چرا که مبلغها به صورت دقیق پرداخت میشود و دیگر مثل گذشته خبری از پرداخت پول رُند و پرداخت انعام نیست- و در همین راستا خودش را به عنوان یک راننده تاکسی باتجربه به دختر (داکوتا جانسون) و بیننده میشناساند. نکتهای که درباره دیالوگ گفتم در اینجا هم نمود پیدا میکند. جدا از بحث بازیگری (خواهم پرداخت) دیالوگهایی که هر یک از دو کاراکتر به زبان میآورند کاملا با ذات و شخصیت و شغل آنها همخوانی دارد و این باعث باورپذیری و جذب مخاطب میشود. صحبت ادامه پیدا میکند و آنها با یکدیگر وارد مسائل شخصیتر زندگی میشوند. در این میان نکته قابل توجه، موسیقی متن فیلم و دوربین خوب است. هر دوی این موارد باعث ایجاد تعلیق در فیلم میشوند و حس کنجکاوی مخاطب را برمیانگیزند. موسیقی متن که در ساخت آن از ساز پیانو به شکل سولو استفاده شده است؛ فضایی گنگ و قابل توجه میسازد. دوربین هم با نماهایی که از راننده تاکسی میگیرد به این فضا کمک شایانی میکند.
در باب ستایش بازیگری داکوتا جانسون و شان پن در این فیلم، میتوان یک متن کامل نوشت و به نظرم نقش آفرینی این دو ستاره در فیلم، کلاس درس است! باید به حال داکوتا جانسون ۳۴ ساله افسوس خورد که چرا با وجود چنین استعدادی در بازیگری، به فیلمهای کم ارزش سینمایی روی میآورد که تنها برای کشیدن پولِ مردم از جیبشان ساخته میشوند! باید توجه کنیم که در مدت ۱۰۰ دقیقه در یک لوکشین بسته، دوربین تماما نماهای مدیوم کلوز-آپ، کلوز-آپ و اکستریم کلوز-آپ ثبت میکند و چنین موردی اوج بازیگری را میطلبد چرا که کوچکترین حرکت خواسته یا ناخواسته بازیگر، کوچکترین تحرکی در عضلات صورت به شکلی واضح در چشمان مخاطب نمایان میشود! داکوتا جانسون به شکلی قابل ستایش یک دختر جوانِ زخم خورده را به تصویر کشیده است. از همان نمای ابتدایی در چشمان او مشخص است که رازی را در خود پنهان کرده است. او به خوبی با راننده تاکسی حرفهای شخصی میزند اما در عین حال به خوبی مکالمه را در مواقع حساس با پاسخ سرد و یا بیتوجهیاش قطع میکند تا نگذارد راننده تاکسی از حریم خود عبور کند. همچنین نقش آفرینی شان پن هم خیرهکننده است. او به شکلی ظاهر میشود که هر بینندهای او را به عنوان یک راننده تاکسی میپذیرد. عضلات صورت او در این فیلم به خوبی کار میکند و مطابق با هر لحظه حسّ درستی را منتقل میکند. کمترین حقّ این دو بازیگر نامزدی در جوایز معتبر امسال است!
در فیلم Daddio نمیتوان از تدوین قدرتمند لیزا زنا چورگین گذشت. چورگین پیش از این در سال ۲۰۰۰ برای تدوین فیلم The Cider House Rules (با نقش آفرینی توبی مگوایر، شارلیز ترون و مایکل کین) نامزد جایزه اسکار شده بوده است و حالا در این فیلم عالی عمل میکند. تدوین این فیلم، کاری دشوار و مهم است. از آنجا که قرار است گفتگویی میان این دو نفر شاهد باشیم؛ اینکه در چه لحظهای به چهره کدام بازیگر کات بخورد بسیار مهم است. همچنین درمواقعی که نیاز به سکوت است؛ به خوبی به صحنههای خارجی (خیابان) کات زده میشود تا هم وقفهای ایجاد شود و هم فیلم از یکنواختی خارج شود. در این فیلم همه این موارد به بهترین شکل ممکن اتفاق افتاده است.
همچنین فیلمبرداری فدان پاپامیکائیل عالی است. پاپامیکائیل در گذشته هم ۲ بار نامزد جایزه اسکار شده است. او در این فیلم به بهترین شکل نماها را فیلمبرداری کرده است و در برخی از نماها به شکلی هوشمندانه و دیدنی از آینه جلو ماشین استفاده کرده است. همچنین نماهای اکستریم کلوز-آپ او به لطف کارگردانی قدرتمند و البته تدوین عالی، به شدت به خلق فضایی کنجکاوی برانگیز کمک کرده و در عین حال باعث نزدیکی مخاطب به کاراکتر و عواطف او شده است.
بنابراین باید گفت که فیلم Daddio در تکنیک در بالاترین استاندارد قرار دارد و همه چیز آن قابل ستایش است. اما به محتوای آن بپردازیم و ببینیم که این فیلم قصد ارائه چه درونمایهای را به مخاطب داشته و تا چه حد موفق به این مهم شده است.
فیلمنامه ایراد دارد. در طول فیلم شاهد هستیم که تصادفی رخ میدهد و به شکل عجیبی نیم ساعت ماشین در سر جای خود ایستاده است بدون اینکه شاهد هیچ کنشی از ۲ کاراکتر اصلی یا حداقل ماشینهای دیگر باشیم. در کل، مجموعه ماشینِ تاکسی در خیابان و شهر نیویورک ساخته نمیشود و صرفا محیط داخلی ماشین دارای پرداخت مناسب است. یعنی ما به سادگی فضای داخلی تاکسی را میپذیریم اما وجود این تاکسی در شهر نیویورک ملموس و چندان باورپذیر نیست.
همانطور که پیشتر گفتم؛ فیلم از دختر (داکوتا جانسون) به عنوان نماینده دختران / زنان استفاده میکند و راننده تاکسی (شان پن) هم در صحبتهایش اعلام میکند که او تمام مردان را میشناسد و به جز عده نادری همگی مثل خودش هستند! بنابراین فیلمساز سعی دارد یک گفتگوی زن در مقابل مرد راه بیندازد که تمام اسباب لازم برای ساخت آن را دارد. تکنیک در بهترین جایگاه خود قرار دارد و اکنون فیلمساز میتواند تمام حرفهای دلخواهش را به بیننده به شکلی سینمایی منتقل کند. اما به طرز عجیبی او این فرصت را هدر میدهد. حقیقتا پس از پایان این گفتگوی ۱۰۰ دقیقهای نگاه ما به زن و مرد به چالش کشیده نمیشود و تمامی حرفهایی که در طول فیلم زده میشود میسوزد! البته کار خوبی که Daddio انجام میدهد این است که شعاری حرف نمیزند و ادا اطوار در نمیآورد. قرار نیست در اینجا یک کارگردان زن بیاید و از فمینیسم افراطی حمایت کند و زن را وقیح و مردستیز نشان دهد. نه! خبری از چنین چیزی نیست و اتفاقا ما یک کاراکتر دختر/زن داریم که بیننده با او حسّ نزدیکی میکند و او هم هیچگاه حرف شعاری نمیزند. بنابراین Daddio از فیلمهای غیرانسانی به ظاهر موفق سال ۲۰۲۳ مثل Barbie و Poorthings بسیار جلوتر است. اما در این فیلم ایده مرکزی در محتوا وجود نداشته و معنای خاصی ساخته نمیشود. صرفا خرده سخنرانیهایی از راننده تاکسی تحویل میگیریم که ممکن است برخی از آنها را هم قبول نداشته باشیم! ماجرای کودکی دختر و ارتباط کمرنگ او با پدرش هم که به موضوعی کلیشهای در سینما تبدیل شده که در این فیلم هم در نمیآید و پرداخت مناسبی ندارد.
در پایان باید گفت فیلم Daddio یکی از فیلمهای قابل توجه و خوب امسال است که سینمایی است. نقش آفرینی شان پن و داکوتا جانسون قابل ستایش است و تدوین، فیلمبرداری و موسیقی کیفیت بسیار بالایی دارند. فیلمنامه و کارگردانی حتی تا حدی خوب است که ۱۰۰ دقیقه بیننده را در یک لوکیشن تاکسی درگیر میکند و هر دو کاراکتر و شیمی بین آنها به خوبی ساخته میشود. اما متاسفانه محتوای گفتگوی آنها در یک سری کلیشه قرار میگیرد و هدر میرود.